زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
منم که گردش شام و سحـر به دستم بود ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود منم حـبـیـبـۀ حـق بضعـة النـبـی، زهـرا کسی که ملک قضا و قـدر به دستم بود به من رسید جفایی که هستی ام را سوخت از آن جـفـا سـنـدی معـتـبـر به دستم بود فـدک مگـوی که از دادن و گـرفـتـن آن دلی شکـسته و خون جگـر به دستـم بود در آن زمان که به سیـلی نوازشـم دادند هـنـوز جـای لـبـان پـدر به دسـتـم بـود مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود نـظـر به دست عـلـی دوخـتند خلق ولی در آن میانه عـلـی را نظـر به دستم بود تن ضعـیـف کجـا و چهل نـفـر ای کاش توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود نمی گـذاشتـم او را کـشـان کـشان ببرند دوبــاره دامـن مـولا اگـر به دسـتـم بـود کـشـیـدم آه به نفـرین ولی علی نگذاشت از آنکه امـر حـیـات بـشـر به دستـم بود شکسته دست من افـتاد دیگر از دستاس اگر چه امـر قـضـا و قـدر به دستـم بود شبی که زینب من پیـش بـستـرم خـوابید نـگـاه دخـتـر من تا سـحر به دستـم بود همیشه دست 'موید' گـرفـتـه ام از لطف که مـادرم من و چـشم پسر به دستم بود |